هر روز چند دقیقه مطالعه کوتاه در منتخب روز مجله ایده و آموزش دیفرمگ
معلمی فرزانه که همراه یکی از شاگرداناش در جنگلی قدم میزد، جلوی یک نهال کوچک ایستاد.
معلم، نهال کوچکی را که تازه از زمین روییده بود، نشان داد و به شاگردش گفت: «آن نهال را از زمین بیرون بکش.» پسرک جوان آن را با انگشتانش راحت بیرون کشید. بعد، معلم به نهالی که کمی محکمتر به نظر میرسید و ارتفاعش تا زانوهای پسرک بود، اشاره کرد و گفت: «حالا این یکی را بیرون بکش» پسرک با کمی تلاش آن نهال را هم از ریشه بیرون کشید. معلم گفت: «حالا نوبت این یکیست» و با سرش به درختچهی کاملاً رشد یافته و سرسبزی که هم قد خود پسرک بود، اشاره کرد.
پسرک با تلاش زیاد و با تمام قدرتاش و در ضمن، استفاده از سنگ و چوب برای اهرم کردن زیر ریشههای آن درختچه، بالاخره موفق شد و آن را بیرون کشید.
بعد، معلم گفت: «حالا دوست دارم این یکی را از زمین بیرون بکشی.»
پسرک جوان، نگاه معلماش را دنبال کرد و متوجه درخت بلوط تنومند و بسیار بلندی شد که به سختی میتوانست نوکش را ببیند. از آنجایی که تلاش و تقلای زیادش در بیرون کشیدن نهالهای به مراتب کوچکتر قبلی را درک کرده بود، خیلی ساده به معلمش جواب داد: «متاسفم، از پس این یکی برنمیآیم.»
معلم گفت: «پسرم، تو همین الان قدرتی را که عادتها روی زندگیات خواهند داشت، نشان دادی! هرچه این عادتها قدیمیتر باشند، بزرگتر میشوند، ریشههایشان عمیقتر میشود و سختتر از ریشه بیرون میآیند.
بعضی از آنها خیلی بزرگ میشوند و ریشههای خیلی عمیقی پیدا میکنند طوریکه حتی جرأت نمیکنی برای از بین بردنشان تلاش کنی.»